در كنار درازترين اثر نقاشي كه در آفرينش آن مشاركت داشته‌ام!

     چند روز پيش – ۲۰ خرداد ماه ۸۶ – مهمان اداره‌ي پدر (باغ ملّي گياه‌شناسي ايران) بودم؛ منتها با اين فرق كه اينبار با دعوتنامه اومده بودم! چون كه رئيس اداره تصميم گرفته بود يك گردش علمي براي همه‌ي بچه‌هاي كارمنداي مؤسسه (تحقيقات جنگل‌ها و مراتع) برگزار كنه؛ براي همينه كه من و پيام، مهيار و شادي و ۱۵۰ نفر ديگه جمع شده بوديم اداره‌ي پدر و علاوه بر اينكه صبحانه و نهار مهمون بوديم، يه عالمه هم تو زمين فوتبال بازي و طناب كرديم و آخرش نقاشي كشيديم؛ اونم چه نقاشي طول و درازي با گواش و آب‌رنگ! فكر كنم اين درازترين تابلوي نقاشي بود كه در كشيدنش مشاركت داشتم!

طولاني‌ترين نقاشي!

    تازه  عمو عصاره (رئيس اداره) هم برامون سخنراني كرد و در باره‌ي جنگل‌ها و مراتع و اهميت درخت‌ها و گل‌ها حرفاي قشنگي زد و سؤال هم پرسيد و جايزه هم داد! در ضمن پيش حاج‌آقا هاشمي (امام جماعت اداره) هم رفتيم و من يه خاطره درگوش حاج‌آقا تعريف كردم كه هر چي پدر گفت: چي گفتي؟ بهش نگفتم!!
     خلاصه روز خوبي بود … جاي همگي خالي … از عمو طوقي و عمو نوروزي و خاله خدابخش و خاله مرگن هم كه همه‌ي زحمت‌ها و تداركات بر عهده‌ي اون‌ها بود، خيلي خيلي ممنون.